یکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۵:۵۵
۰ نفر

پشت دخل نشسته و در سکوت خیابان تاریک، به روبه‌رویش خیره شده. نور لامپ‌های زرد و جلوه‌ای که به میوه‌های زمستانی داده‌اند، توجه هر رهگذری را به‌خود جلب می‌کند.

میوه صلواتی

آنهايي كه ساكن خيابان سي‌و‌هشتم هستند اين ميوه‌فروشي را به خوبي مي‌شناسند. آنهايي كه هوس ويتامين‌گيري با ميوه به سرشان بزند راهي مغازه غلامرضا هادي مي‌شوند تا هم دلي از عزا دربياورند و هم پاي معاشرت مرد فروشنده بنشينند؛ مردي كه اين روزها از طريق دست و دلبازي در مغازه خود شيوه جالبي را در پيش گرفته تا هم رضايت خدا را داشته باشد و هم خلق خدا را. «خوردن ميوه صلواتي»؛ اين متني است كه در بدو ورود به اين مغازه به چشم مي‌خورد و طي ماه‌هاي گذشته با همين جمله ساده كه روي كاغذي سفيدرنگ به تحرير درآمده خيلي‌ها مشتري آقا غلامرضا شده‌اند.

  • ميوه خوردن به سبك زوركي

در اين مغازه ميوه فروشي در پايتخت شيوه خريد ميوه بسيار متفاوت از ميوه فروشي‌هاي ديگر است. مشتري‌هايي كه راهي مغازه غلامرضا هادي مي‌شوند مي‌دانند كه مي‌توانند با خيال راحت از ميوه‌هاي خوش‌رنگ و طعم اين ميوه فروشي امتحان كنند و تا زماني كه داخل اين مغازه به‌سرمي‌برند ميوه صلواتي نوش‌جان كنند. غلامرضا هادي با لحن خاص و دلنشين مخصوص به‌خودش مي‌گويد:«اينجا اگر كسي ميوه نخورد زوركي به خوردش مي‌دهيم».

با گفتن اين جمله مي‌زند زير خنده و لبخند روي لب كارگران ميوه‌فروشي‌اش نقش مي‌بندد. آنها هم با حركت سر، صحبت صاحب مغازه را تأييد مي‌كنند. به گفته آقاي هادي او نزديك 6‌ماه است كه به اين سبك و سياق ميوه‌هاي خود را به فروش مي‌رساند. او مي‌گويد:«خيلي از مشتري‌هايي كه پا به اين مغازه مي‌گذارند، قبل از خريد بايد از ميوه‌ها نوش جان كنند وگرنه اجازه خروج از اينجا را ندارند».

در ابتداي اين كار، خيلي از مشتري‌ها برايشان جاي تعجب داشت و با تلفن‌هاي همراه خود از روي اين نوشته در مغازه ميوه‌فروشي با عنوان «خوردن ميوه صلواتي/ نوش جان» عكس و فيلم تهيه مي‌كردند اما از روي تعارف بود يا خجالت، لب به ميوه‌ها نمي‌زدند؛«مردم بيشتر تعجب مي‌كردند اما عده‌اي از آنها هم بوده‌اند كه از ميوه‌ها خورده‌اند. آنها آزادند هر چقدر دوست دارند سيب، پرتقال، خيار، موز و... بخورند و كسي اينجا به آنها چيزي نخواهد گفت.»در اين ميان مشتري‌هايي هم هستند كه اين جمله را جدي نمي‌گيرند آن وقت است كه خود آقاي فروشنده ميوه‌اي را به انتخاب خودش به‌دست مشتري مي‌دهد تا با دل راضي از مغازه‌اش خارج شود؛«اول مقاومت مي‌كنند و قبول نمي‌كنند اما وقتي به‌آنها مي‌گويم كه تا نخوريد نمي‌گذارم برويد، در نهايت راضي به گرفتن ميوه و خوردن آن مي‌شوند.» ايده اين كار خيلي اتفاقي به ذهن غلامرضا هادي رسيد و او معتقد است كه ميوه‌هاي صلواتي به‌خاطر احترام به مشتري است و دليل ديگري ندارد.

  • بذل و بخششي كه ريشه دارد

او وقتي پاي گذشته‌‌اش به ميان مي‌آيد ما را همراه با داستان زندگي‌اش مي‌برد به سال‌هاي بسيار دور؛ زماني كه از كودكي هنر كفش و كيف چرمي دوختن را در كنار استادي ماهر آموخت اما با دريافت حقوقي بسيار ناچيز كه خرج اياب و ذهابش هم نمي‌شد؛«مغازه بغلي ما به كارگرانش حقوق خوبي مي‌داد. آوازه اين اتفاق كه به دكان ما رسيد استادم گفت اين حقوق دوزار ده شي را اگر مي‌خواهي باكي نيست برو. شايد روزمزد حقوق دهان پركني به تو بدهند اما اين حقوق كفاف روزمره‌ات را مي‌دهد ولي اگر قصد داري آينده‌ات را بسازي و براي خودت كسي شوي اين كار را بچسب و خيال حقوق را از سر دور كن.»

همينطور هم شد و غلامرضا هادي در كنار مرد كفاش اين هنر را آموخت و چندين سال بعد او توانست مغازه‌اي را براي خود دست و پا كند. او درحالي‌كه مي‌خندد مي‌گويد:«لقب من سوليتر است. سوليتر به فرانسوي يعني تك و قشنگ». داستان اين لقب از زماني شكل گرفت كه مرد هنرمند در گذر زمان با دوستي آشنا مي‌شود كه در كار عتيقه و فروش انگشترها و جواهرات خاص و عتيقه بود. نام او سوليتر بود و به‌خاطر علاقه و ارتباطي كه هادي با اين دوست قديمي داشت لقب سوليتر را براي خود برگزيد. حالا روي سردر دكان كفاشي‌اش كه چسبيده به مغازه ميوه فروشي اوست نوشته شده سوليتر؛ «اولين مغازه كفاشي‌ام درخيابان دامپزشكي تهران بود، بعد رفتم مخبرالدوله، بعد ميرداماد و وقتي كارم آنجا هم نگرفت همين جا را باز كردم اما ترجيح دادم در كنار هنرم كار ديگري هم براي تهيه خرج و مخارج زندگي دست و پا كنم.»

  • چرا ميوه فروشي؟

«ميوه‌فروشي براي من بر اساس شغل راحت و بي‌دردسري است كه هر زمان متقاضي داشته باشد من مي‌آورم و هر وقت مردم نخواهند جمع مي‌كنم. سرمايه هنگفتي هم نمي‌خواهد و راحت مي‌شود از اين راه كاسبي كرد»؛ هادي اينها را درحالي مي‌گويد كه خانمي براي خريد سبزي و ميوه وارد مغازه‌اش مي‌شود. او كمي سبزي و مقداري پرتقال و ليمو خريداري مي‌كند اما از آنجا كه خانم مسن حاضر نمي‌شود ميوه‌اي از مغازه بخورد، كارگر آقاي هادي سبزي او را حساب نمي‌كند تا مهمان آنها شود.

حالا از خانم مسن انكار و از مغازه دار و كارگرانش اصرار تا اينكه سر آخر خانم خريدار با خوشحالي مغازه را ترك مي‌كند.«اهل درجا زدن نيستم. با اينكه كار و بار كفاشي اين روزها خراب است اما دست از كار برنداشته‌ام و شغل ميوه‌فروشي را چندسالي است كه راه انداخته‌ام. راضي‌ام به رضاي خدا و كاسبي‌ام اين روزها از فروش اين ميوه‌ها مي‌چرخد». غلامرضا هادي با وجود اينكه هزينه ميوه‌ها را حساب مي‌كند اما اهل گرانفروشي نيست و نسبت به ديگر مغازه‌داران محل ميوه‌ها را با قيمت كمتري حساب مي‌كند.

«از آنجا كه در اين خيابان و خيابان‌هاي مجاور هيچ ميوه‌فروشي‌اي وجود ندارد به همين‌خاطر شوراي محل از من كه به‌دنبال راه‌اندازي شغل ديگري بودم درخواست كرد تا ميوه‌فروشي را در اين خيابان تاسيس كنم من هم اين‌كار را انجام دادم». به گفته هادي، او در ابتدا همانند مغازه‌داران ديگر كاسبي مي‌كرد اما از وقتي كه طرح ميوه صلواتي را راه‌اندازي كرده مشتريان بيشتري جذب مغازه‌اش شده‌اند.

از او مي‌پرسم كه آيا خريداران حق خوردن يك يا 2ميوه را دارند يا مي‌توانند يك دل سير ميوه بخورند كه مي‌گويد:«اگر اجازه ندهم يك دل سير ميوه بخورند مي‌داني چه مي‌شود؟ آن وقت اين كاغذ را نشانم مي‌دهند و مي‌گويند پس ميوه صلواتي چه صيغه‌اي است و خيال مي‌كنند به دروغ اين كاغذ را چسبانده‌ايم به ديوار. به همين‌خاطر هر چقدر بخورند نوش جانشان و ما راضي هستيم و دلمان مي‌خواهد خريداران با لب خندان و دل شاد مغازه‌مان را ترك كنند». زماني كه وارد اين مغازه مي‌شويد «خوردن ميوه صلواتي / نوش جان» تنها كاغذي نيست كه به در و ديوار آنجا نصب شده. كمي كه دور و برتان را برانداز كنيد مي‌توانيد با متن‌هاي جالب ديگري هم روبه‌رو شويد. مثلا در كاغذي ديگر نوشته«به نام خدا. مشتريان عزيز مي‌توانند در اين مغازه با ذكر صلوات ميوه نوش جان فرمايند». يا در كاغذي ديگر نوشته شده: «ايرادها را به‌خودمان و خوبيمان را به ديگران بگوييد خوشحال مي‌شويم. با تشكر فراوان». دراين ميوه فروشي بيشتر از ميوه‌ها كاغذهاي قيمت و دل نوشته‌هاي صاحب مغازه است كه توجه مشتريان را به‌خود جلب كرده و آنها را از دور و نزديك به اين ميوه‌فروشي مي‌كشاند.

  • با چنگال غذا بخور

بذل و بخشش در فروش ميوه ريشه در گذشته غلامرضا هادي دارد؛ مرد 73ساله‌اي كه از هنر كفاشي به ميوه‌فروشي رسيد. او مي‌گويد: «قديم‌تر‌ها در خيابان ميرداماد مغازه داشتم. آن روزها عادتم اين بود كه در مراسم‌ خاص 30تا بربري مي‌گرفتم و با گوجه و خيار لقمه مي‌گرفتم و به‌دست همكارانم مي‌دادم. دراين ميان عده‌اي هم ديگر فهميده بودند كه به مناسبت‌هاي خاص بوي خيار و گوجه از مغازه‌ام بلند مي‌شود و تندي خودشان را به كفش‌فروشي‌ام مي‌رساندند و پاي سفره احسان مي‌نشستند».حالا اين سفره احسان از آن سال‌ها تا به امروز ادامه داشته و به مغازه ميوه‌فروشي هادي هم رسيده. وقتي رد نگاهم را روي كاغذ پر مضمون مغازه‌اش مي‌گيرد، بي‌مقدمه مي‌گويد:«دخترم! با خدا باش و پادشاهي كن، بي‌خدا باش و هرچه خواهي كن». آقاي هادي معتقد به مثالي قديمي است و پس از گفتن اين جمله، درحالي‌كه مشغول مرتب كردن ميوه‌ها مي‌شود، مي‌گويد:«هميشه با چنگال غذا بخور كه بريزه تا يكي ديگه بتونه بخوره». مرد فروشنده قصه ما، زندگي پرفراز و نشيبي را از سر گذرانده. او درحالي اين جملات را به زبان مي‌آورد كه از كفش و كيف فروشي، امروز به فروش ميوه راضي شده.

کد خبر 323431

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha